دیر اما همیشه میام
ماهانا هستی مامان سلام
دو ماهی میشه که برات ننوشتم.توی این دو ماه یه سال نو داشتیم،تولد مامان و بابا و روز پدر و مادر داشتیم که برای سه تامون یه تجربه شیرین و فوق العاده و البته جدید بود .والبته دندون در آوردن گل دختر مامانی بود که خدا رو شکر اصلا تب نکردی و اذیت نشدی و مثل همیشه ماه بودی.اولین مروارید خوشگلت دقیقا شب میلاد حضرت علی(ع) و اول اردیبهشت سال 95 در 7/5 ماهگی توی دهنت نشست.
این روزا خیلی به من وابسته شدی و این رو فقط مادرا میدونن که هم خیلی خوبه و هم خیلی بد.خوب از اون جهت که حس ماردانه با وابستگی بچه ها تکمیل میشه و بد اینکه وقتی مهمون میاد من باید از دستت فرار کنم چون من رو که میبینی گریه هات شروع میشه و مدام میگی مممم.
وقتی میخوابی توی خواب ناز میکنی و ناله میکنی تا من بیام بوست کنم و دوباره بخوابی عشق من.
شش ماهگی بردمت مرکز بهداشت اصلا با واکسنت اذیتم نکردی اما هر مدل قطره استامینوفن بهت میدادم بالا می آوردی اصلا نمیتونستی مزه ش رو تحمل کنی..شش ماهگی وزنت 8/100 بود وقتی هفت ماهگی بردمت مرکز بهداشت وزنت شده بود 8/300 .کارشناس گفت وزنت خیلی زیاد نشده.الان بهتر غذا میخوری و خدا رو شکر به نظرم وزنت بهتر شده.انشاالله همیشه سالم باشی.
عشق مامان و بابا مراقب سلامتیت باش.پیامبر اکرم (ص) میفرماید:مجاورت تو مشابهت تو میشود.پس مراقب باش تا با هرکسی همنشینی و دوستی نکنی.قربونت برم