به دنیا آمدن ماهانا
روز های 27 م و 28 م شهریور توی خونه ی دو تا مادر بزرگ گلت برات شب شیش گرفتیم.همه ی مهمونا کلی زحمت کشیدن و سنگ تموم گذاشتن.
خودم همه ی مهمونا رو دعوت کردم و زحمت تدارکات مهمونی به عهده بابایی بود که خدا رو شکر خیلی خوب برگزار شد.
راستی خوشگل خانم شما زردی نوزادان نگرفتی.البته تا 13/5 بالا رفت اما به لطف خدا و با مراقب ما خدا رو شکر بالاتر نرفت.من و بابا عاشق تو هستیم .بابا که میگه من روزا به عشق ماهانا میام خونه و البته این باعث حسودی منم میشه:))))
دختر گلم الان که این نوشته ها رو می نویسم تو 24 روز داری و خوابیدی.
از خدا می خوام به واسطه حضور تو برکت زندگی ما رو دو برابر کنه.و ما سالهای سال در کنار هم با سلامتی و دل شاد زندگی کنیم.
پی نوشت:پایان فصل سوم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی