فلفل نبین چه ریزه!!!

به دنیا آمدن ماهانا

1394/7/11 18:46
471 بازدید
اشتراک گذاری

تو ساعت 7 عصر چهارشنبه  18 شهریور 94 به جمع دو نفره ما پیوستی و این بزرگترین لطف خدا به ما بود که مشکل جدی نداشتی.

بعد از زایمان ساعتای 19:30بود که ما رو آوردن به همون اتاق ادمیت.همه اومده بودن برای دیدن ما و من خیلی خوشحال بودم.تو خیلی خوشگل و صورتی بودی.و من اصلا فکر نمیکردم که تو این قدر دلبری کنی.

تا ساعت یازده اجازه ندادن که بابایی تو رو ببینه چون میگفتن باید چند نفر دیگه هم زایمان کنن و با هم ببریمتون توی بخش زنان  و اونوقت بابا میتونست ما رو ببینه (خب بیمارستان دولتی همینه دیگه:))و البته من و شما هم  باید تحت کنترل می بودیم و شما هم شیر میخوردی.

شما مدام خواب بودی و با هیچ ترفندی برای شیرخوردن بیدار نمیشدی و این مسئله روزای اول بزرگترین مشکل ما بود.

البته ناگفته نمونه که شما چند روز اول برای شیرخوردن حسابی به خاله عاطفه زحمت دادی و باید بعدا جبران کنی:)

شب اول که خاله عاطفه تا صبح تو بیمارستان پیشمون بود و فردای اون روز هم مامان فاطمه و عمه میترا اومدن پیشمون.ظهر پنج شنبه هم که بابا اومد دنبالمون و رفتیم خونه خودمون.

وقتی رسیدیم خونه سه نفری رفتیم حموم و شما اولین حمومت رو با مامان و بابا روز بعد از تولد کردی.خدا رو شکر خیلی خوش حموم هستی.

خدایا شکرت

پی نوشت:پایان فصل دوم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)