هفته سی و هفتم و انتظار ما
نازنین قلب ما سلام
دختر گلم الان چند روزی میشه که وارد هفته 37 شدی و منو و بابایی حسابی لحظه شماری میکنیم.
بابا جلیل که مدام باهات صحبت میکنه و میگه بابایی جمعه به دنیا بیا که من تو خونه باشم و بیکار.
امیدوارم بابا بتونه یه شاگرد خوب پیدا کنه تا این روزا بیشتر کنار من و تو باشه و البته کمتر اذیت شه.
امیدوارم خدا نگاهی به آرزوی من و قلب کوچولوی تو بندازه و انشاالله هرچی که مصلحت ماست رو برامون رقم بزنه.
امروز رفتم پیش دکتر و خدا رو شکر همه چی خوب بود.وزنم الان 73 کیلوگرم شده .
میدونم هنوز تا زایمانم خیلی مونده اما از دیروز یعنی روز تولد آقا امام رضا(ع) نذر کردم که اگر خدا صلاح بدونه انشاالله شما شهریور ماه به خوبی و خوشی و سلامتی به دنیا بیای و منم هر روز یه دعای معراج و یه بارم سوره ی انشقاق و آیه 114 سوره ی مائده رو هم برای برکت زندگیمون بخونم.
مامان بزرگ هفته قبل از اقلید(یاسوج) برگشت.و البته طبق معمول شما رو فراموش نکرده و واست یه تاب خوشگل خریده.برای مامان و بابا هم عسل و آلو و کشک و خلاصه کلی خوردنی آورده.دستش درد نکنه و انشاالله سایه ش سالهای بسیار بالای سرمون باشه.
نمیدونی چقدر دوست دارم ببینمت.امیدوارم اون لحظه بتونم عظمت خدا رو درک کنم.کاش میتونستم هر لحظه سجده شکر به جا بیارم.
من و بابایی منتظر گرفتن دستای فرشته ی الهی هستیم.مطمئنیم حضورت تو زندگیمون بهترین هدیه ست.