سفر به مشهد مقدس

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا(ع)

سلام خورشید زندگی من.امروز 1394/03/18 است و البته از این به بعد خاطرات من ثبت همون روز هستن.

عزیزم هفته قبل همراه بابایی رفتیم مشهد زیارت امام رضا.راستش بابا قبل از ازدواج با من نذر داشته که سالی یکبار بره مشهد زیارت آقا اما رضا.البته از ماه عسلمون(سفر پر از خاطره و شیرین بعد از عروسی) دیگه قسمت نشده بود بریم مشهد و من خیلی ناراحت بودم که هم بابا نذرش رو ادا نکرده و هم هردوتامون نیاز داشتیم به یک کم با هم بودن و گردش کردن.

خلاصه سفر سختی بود چون بابایی می بایست تنهایی رانندگی کنه و به من اجازه نمیداد که رانندگی کنم و خلاصه یه تنه خیلی خسته شد .منم که می بایست سه چهار ساعت توی ماشین بشینم و تکون نخورم خیلی اذیت میشدم. ولی خب اونجا خیلی خوش گذشت و چون جشن نیمه شعبان بود خیلی شلوغ بود.ما هم که کلی شربت و شیرینی خوردیم و حسابی امام رضا ازمون پذیرایی کرد.

خلاصه در کل سفر خوبی بود.بهتر از اون اینه که از وقتی که برگشتیم کرمان شما اینقدر تکون میخوری که معلومه چقدر بچه شری هستی.

من و بابا عاشق سفریم اما راستش اینقدر مشغله کاری باباجون زیاده که وقت نمیکنیم خیلی بریم سفر.بابا دو تا مغازه اجاره ماشین آلات ساختمانی داره یکی کرمان و یکی ماهان.که ما معمولا جمعه ها میریم و به دستگاههای اونجا رسیدگی میکنیم..تازه امروز صبح بابا جلیل میگفت دلم می خواد امسال تابستون بریم کیش.جلل الخالق...هنوز از مشهد نیومدیم بابایی فکر سفر کرده.البته من بعید میدونم که بریم :)

پی نوشت:فقط من و بابا میدونیم که تو بزرگترین معجزه زندگی ما هستی.انشاالله بزرگ شی و برات تعریف کنم.دوستت داریم.برای مامان و بابا فقط سلامتی و خوشبختی بچه شون مهمه و دیگه هیچ حداقل من و بابایی که اینجور فکر میکنیم:)